جدول جو
جدول جو

معنی قرص زر - جستجوی لغت در جدول جو

قرص زر
(قُ صِ زَ)
کنایه از آفتاب است در محل غروب. (آنندراج). رجوع به قرصۀ زر شود
لغت نامه دهخدا
قرص زر
گرده زر گرده زرخوربری، خور
تصویری از قرص زر
تصویر قرص زر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قرص کمر
تصویر قرص کمر
در علم زیست شناسی دانه ای پهن و قهوه ای رنگ که از میوۀ درختی در هند گرفته می شد و در طب قدیم گرد آن را با زردۀ تخم مرغ مخلوط می کردند و به صورت حب یا ضماد برای تقویت نیروی جنسی مردان به کار می بردند
فرهنگ فارسی عمید
(قُ صَ / صِ یِ زَ)
کنایه از آفتاب است. (آنندراج). رجوع به قرص زر شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
زر اعلاء. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ صِ کَ مَ)
تخم گیاهی است از تیره گیاهان سماقی درشت و دارای مغز نشاسته ای که برای ساختن ضماد به کار میرود. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 217 و 218 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ لَ)
نام یکی از دهستانهای دوگانه بخش میاندوآب شهرستان مراغه در قسمت جنوب خاوری بخش. ازشمال و خاور به دهستان چهاردولی و بخش شاهین دژ، از جنوب و باختر به بخش بوکان از شهرستان مهاباد. موقع طبیعی دهستان کوهستانی و هوای آن معتدل و در بعضی ازقرا امراض مالاریایی میباشد. آب قرا از زرینه رود و چشمه سارها تأمین میگردد. محصولات عمده آن غلات و توتون و محصول دامی است. ساکنین دهستان به زراعت و گله داری اشتغال دارند و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و گلیم بافی است. راههای دهستان قره لر تمام مالرو و پیاده رواست. دهستان قره لر از 18 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و نفوس آن در حدود 3130 نفر است. مرکز دهستان قریۀ داشکسن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
یکی از ناحیه های ارومیه است مشتمل بر هفده ده. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 177)
یکی از بلوکات مهاباد. (جغرافیای غرب ایران ص 67)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ چِ مِ)
دهی از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 37 هزارگزی جنوب باختری سقز و 6 هزارگزی خاور شوسۀ سقزبه بانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیر است. سکنۀ آن 250 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، حبوبات، توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَرِ زَ)
کوشک زرد. نام قریه ای از بلوک سرحد چهاردانگه از بلوکات سردسیر فارس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قُ صِ زَ رِ مَ رِ)
کنایه از آفتاب است در محل غروب. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قبا زر
تصویر قبا زر
کپاه زر زرین جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرصهّ زر
تصویر قرصهّ زر
گرده زر، خور
فرهنگ لغت هوشیار
تخم گیاهی از تیره گیاهان سماقی، درشت و دارای مغز نشاسته که برای ساختن ضماد بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرص زرمغربی
تصویر قرص زرمغربی
گرده زر گرده زرخوربری، خور
فرهنگ لغت هوشیار
حرف بی جا، نق نق کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرازیر
فرهنگ گویش مازندرانی